عاشق تنها
سلام دوستای عزیزم مهسا هستم به وبلاگ من خوش اومدید امیدوارم لحظات زیبایی روسپری کنید نظر یادتون نره!
کارلوس 7 ساله رو کرد به پدرش و پرسید: پدر امروز معلممون می گفت قدیم قدیما خیلی معجزه رخ می داد پس چرا دیگه معجزه رخ نمی ده؟... پدر مکثی کرد و گفت:پسرم الان هم معجزه رخ میده ببین اقای جو بیکر صاحب شرکتی که من کار می کنم ماهی صدهزار دلار درآمد داره و من ماهی چهارهزار دلار واما او به دلیل بیماری فقط حق خوردن میوه را دارد ومن همه چیز میتوانم بخورم...این برای معجزه بودن کافی نیست؟؟؟ پسر نگاهی به پدرش انداخت و گفت پس آن پسر ثروتمندی که تو کلاس ماست و هیچکس دوستش نداره اما من با اینکه لباس هایم وصله دارد همه مرا دوست می دارند این هم معجزه است..؟!